به هر حال اینجا جای تو عجیب خالی ست
جوری که
حتی اگر خودت هم باشی
نمی توانی جای خالیت را
پر
کنی
پ.ن : دلم چای داغ خواست. با پاهایی که روی تخت دراز کرده باشم. روی همان تختی که توی دربند بعد از آن سربالایی تند دوم بود. همان جایی که بخار چایی و هوای سرد و تنهایی همیشه آرامم می کرد.
از آبان سال پیش چند سال گذشته...؟